رنگ حقیقت

دیشب رفتم مسجد برای احیا

راستش هر کاری کردم از ته دلم نتوانستم استغفار کنم انگاری یک نعکتی که ازم گرفته شده

یکجورایی ته دلم ناراحتم هر چند واقعا دلم نمی خواد اینطور باشم خیلی با خودم میشینم و فکر نعمت های خدا رو میکنم ولی بازم  ....

عمر چیز مزخرفیه

داره میگذره و من حال روحیم خوب نمیشه 

دیشب وقتی رسردم به قسم به فاطمه به فاطمه به فاطمه گریم گرفتم که شرمنده خانوم میشم 

وقتی به اسم امام زمان رسیدم یاد نامه ای افتادم که براشون نوشتم یعنی آقا نامه و خوانده؟یعنی ردش کرده؟

نمی دونم .بازم فقط میگم خدا منو از این رکود نجاتم بده

بزار استغفارم رنگ حقیقت بگیره

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.